ترجمه‌ی چند شعر از آسو ملا (ئاسۆی مەلا) 

 (۱)
چترم را باز می‌کنم،
نکند اشک‌هایم را ببیند - 
مام وطن!.


 (۲)
با ناز و عشوه روح و جانت را در بر می‌گیرند،
ولی بوی وطن را نمی‌دهند،
دخترکان غربت!


(۳)
وطنم،
لاشه‌ای‌ست مردار!
که کرکس‌ها دوره‌اش کرده‌اند.
دیگر از او یک جفت کفش هم
برای پاهای کودک فقیری در نخواهد آمد.


(۴)
وطنم،
بکارت دختری‌ست 
که از چهار سوی هوس‌بازان دوره‌اش کرده‌اند!
دیگر مادری مهربان برای من نمی‌شود.


(۵)
چون عصبانی می‌شوی،
قهوه‌ای گندمگون می‌شوی!
و مرا مبدل به عاشقی همیشه بیدار می‌کنی.
...
چونکه لبخند می‌زنی،
شرابی سرخ،
و من هم مستی خمار خواب‌آلود.
...
چشمانم،
گرفتار دست قهوه و شراب تواند!
چشم راستم بیدار و 
چشم چپم خواب است همیشه.


(۶)
شعله‌ی آتش،
امضای موجودیت کُرد است،
نوروز!


(۷)
ترسیم تابلویی‌ست،
از حافظه‌ی ماهی و اشک تمساح،
حلبچه!


(۸)
غبار اندود می‌شود،
و سالی یک‌بار می‌تکانندش،
حلبچه!

 

(۹)
با خنده می‌شکفند!
به سخن راندن،
خسته‌یشان مکن،
لب‌هایت را!


(۱۰)
غروب‌ به غروب 
کنار جویبار می‌رود،
و برای بوسیدنش خم می‌شود،
بید مجنون!


شعر: #آسو_ملا 
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

۰ نظر