اسارت روانی!

وقتی از خانه می برایم، در کوچه اولین چیزی که توجهم را جلب می کند، کراچی فقیرانهء جوانکی است که بران نوشته شده ( چکن سوپ) باز پیشتر که می روم لوحهء نان فوری را می بینم که نوشته فست فود، لوحهء دیگر رستوران ها را می بینم نوشته که تستی فود یعنی غذای لذیذ، آن دیگری نام رستورانش را گذاشته سون استار یعنی هفت ستاره، لباس می خرم ، مغازه دار می گوید بهترین استایل است، اگر نخواستی چنجش میکنم، به بانک ها می روم و رسید و سند و اصطلاحات شان را می شنوم، فکر می کنم که در شیکاگو هستم، پس انداز را سیونگ می گویند و واریز کردن پول را دیپازیت می گویند و همه اصطلاحات زیبای بانکداری خود ما مرده است، در تلویزیون ها نطاق ها به عوض تمرکز فوکس می کنند و آواز خوانان ممتاز ما که هیجانی می شوند، بجای وای خدایا می گویند اوه مای گاد، کمیسیون انتخابات ورق نتایج را ریزولت شیت می گوید، حکومت های بیگانه از فرهنگ، ریاست عمومی نقلیات هشتاد ساله را وزارت ترانسپور ت می سازند و در دم وزارت معادن، پترولیم را می چسپانند، غافل ازین که پترول یا نفت هم از معدن می آید. لوحهء بزرگ شفا خانه را می بینی که به خط درشت نوشه بلاسم(شگوفه) در شفاخانهء دیگر دختر ایستاده پشت میز معلومات می گوید که نایت شفت( بخش شبانه) کار می کنم. از تلویزیون ،طبیب ما به مریض می گوید که باید لایف استایل(شیوهء زندگی) خود را تغییر بدهی. در دانشگاه های خصوصی ما در لوحهء کتابخانه می نویسند لایبراری. اعلان دوا های گیاهی را مبینی که نوشته هربل مدیسن، و نام شیر فروش را می بینی که نوشته پیور ملک(شیر خالص) و مقام رسمی به مردم خود به انگلیسی پیغام می دهد. در خانه هم یک خانم سالمند بیسواد که هفتهء دو بار برای پاک کاری و لباس شویی می آید، وقت رفتنش از دور دست خود را طرف من بلند می کند و می گوید بای بای.

مردمی هستیم سخت در اسارت روانی و با بیماری عقدهء حقارت. خودی ناشناسی، ز خود شرمساری.

۰ نظر